مهمترین برگ برنده انقلاب اسلامی، مردم است و دشمن تلاش دارد در قالب یک جنگ ترکیبی و با جدا کردن مردم، این آورده مهم و ظرفیت عظیم انقلاب اسلامی را از کشور بگیرد و در حوزه ادراکی و شناختی، باور های مردم ایران نسبت به توان و امنیت کشور را تغییر دهد.
به گزارش دانشجونیوز؛ محمد میرشکاری/ بررسی سیاستهای دولت ترامپ در غرب آسیا نشاندهنده تغییرات قابل توجهی در مقایسه با میراث دولت اوباما است. اتاق فکر دونالد ترامپ درصدد تقویت نقش و جایگاه منطقهای رژیم صهیونیستی و عربستان سعودی و انزوای راهبردی جمهوری اسلامی ایران است. بهنظر میرسد که این دستور کار بیش از آنکه راهبردی منسجم باشد، واکنشهایی مقطعی، موردی و پراکنده کاخ سفید در مواجهه با تحولات غرب آسیا است؛ رویکردی که به اعتقاد بسیاری، بدون درنظر گرفتن پیامدهای استراتژیک بلندمدت آن ازسوی دولت ترامپ درحال پیگیری است.
ترامپ از ابتدای ریاست جمهوری خود استراتژی “فشار حداکثری” علیه ایران را در سطوح اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و امنیتی پیش برد. یکی از اهداف اساسی آمریکا برای به چالش کشیدن ایران، ایجاد بحران در جایگاه و نفوذ جمهوری اسلامی در غرب آسیا است.
محور عبری – غربی با خلق بحرانهای منطقهای و «امنیتیسازی» موضوع ایران و همکاری با کشورها مرتجع منطقه مانند کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس و شعبدهبازیهای رسانهای-سیاسی توانستد موضوع «جمهوری اسلامی ایران» را به یک «ابر بحران» برای کشورهای غرب آسیا تبدیل سازند و از کنار این دست آورد، توانستد ائتلافهای جدیدی در منطقه ضد ایران به وجود بیاورند. این اقدامات برای به تنگنا کشاندن ایران است. اقداماتی که به دنبال بازنمایی ایران به عنوان سویهای تاریک در منطقه و ترسیم ابعاد هیولایی برای ایران از سوی دستگاه ذهنیتساز و تصویرساز سهگانهی آمریکا – عربستان – رژیم صهیونیستی است.
از این جهت بخش حیاتی اقدامات دشمن معطوف به ادراک و باور مردم ایران نسبت به جایگاه و توان منطقه کشور خود بر میگردد. موضوع مهمی که باید به آن توجه کرد و برای آن برنامه داشت، توجه به ادراک و برداشت جامعه ایران از تحولات منطقه و رخدادهایی است که بر علیه ج.ا.ا اسلامی ایران انجام شده است. متأسفانه علیرغم همه پیشرفتهای منطقه و حفظ جایگاه سیاسی و امنیتی ایران در غرب آسیا؛ اما همچنان بخشهایی از مردم جامعه زیر بمباران شدید رسانهای و ادراکی دشمن، فرای صحنه واقعی موجود، تصوری واقعی از توانمندی کشورمان در منطقه ندارند.
”صبر استراتژیک”، “غافل گیری” و “ضربه دوم” سه تاکتیک ویژه ایران در بحرانها بود است؛ همانقدر که عنصر اول زمینه را برای آشفتهسازی محاسبات دشمن محیا میسازد، دو استراتژی بعدی این امکان را به وجود میآورد تا نظام ج.ا.ا بازی را به نفع خود تغییر دهد. اما بخشهایی از افکار عمومی از صبر مقتضی برای نتیجه بخشی «صبر استراتژیک» برخوردار نیستند و به همین دلیل، دچار اشتباه محاسباتی شده و توان ارزیابی تحولات به صورت صحیح را از دست داده و مسحور بازیهای رسانهای علیه ایران میشوند.
با وجود اینکه بیش از چهار سال از سیاست «فشار حداکثری» ترامپ و همچنین بحران آفرینی محور عبری-عربی برای منزوی سازی جمهوری اسلامی ایران در غرب آسیا میگذرد؛ ولی همچنان سیاست آن ها ثمربخش نبوده است. هر چند به موجب اقدام محور عبری، عربی و غربی شاهد ترور سردار سرفراز اسلام حاج قاسم سلیمانی و دیگر حرکتهای ضد امنیتی بودهایم؛ اما همچنان در سیاستهای منطقهای ایران خللی وارد نشده است.
واقعیت آن است که حداقل از سال ۲۰۱۶ تاکنون با وجود کارزار “فشار حداکثری” فضا به سود محور مقاومت در حال تغییر بودهاست؛ مقاومت ملی یمن از تجربه و مهارت کافی برای مواجهه جدی با ریاض برخوردار شده است، حماس با وجود مخالفت ترکیه در حال ترمیم جدی روابط با سوریه است، غرب دیگر به سـقوط اسد فکر نمیکند و حالا این دمشق است که برای آنها شـرط و شروط میگذارد. حزبالله به یکی از قدرتهای بلامنازع لبنان تبدیل شده است و حتی فرانسویها هم با وجود دشمنی که با مقاومت اسلامی دارند، نتوانستهاند قدرت و نفوذ مردمی حزبالله را انکار کنند. از همه مهمتر، جمهوری اسلامی با تمام فشارهای خارجی که علیه او انجام شده، توانسته است نبض منطقه را کماکان در دست داشته باشد.
بر اساس مطالعه منابع غربی، این موضوع تشریح شد که مهمترین برگ برنده انقلاب اسلامی، مردم است و دشمن تلاش دارد در قالب یک جنگ ترکیبی (هیبریدی) و با جدا کردن مردم، این آورده مهم و ظرفیت عظیم انقلاب اسلامی را از کشور بگیرد و در حوزه ادراکی و شناختی، باورهای مردم ایران نسبت به توان و امنیت کشور را تغییر دهد.
انتهای پیام/
تمامی حقوق این سایت محفوظ است.
طراحی و توسعه :تپا